On Mode Of Coral

از روی ترس . . .

On Mode Of Coral

از روی ترس . . .

از کراهت یک چهره !

این روزا هوا حتی سردتر از لختیه صورتاس؛ یا شایدم اونقدر لخت نبودن که از باورم رفته کریه بودنه چهره ای رو که چشاتو مث آفتاب تابستون میزنه. چشمایی که اونقدر سفت بستیشون که انگار یادت رفته تو عاشق فصلی شدی که آسمونشو عینک دودی ازت دزدیده. 

البت خیلی هم توفیری توش نیست که اون روز یه سه شنبه ی خیس بود یا هر روز لعنتیه دیگه؛ که چار راه ـولیعصر بود یا هر چارراهه لعنتیه دیگه؛ که من پام شکست یا  . . . که کل اینا یه خاطره شه که از پشت ماسک بت بگم که غریبگی رو تشنه باشمو یادم رفته باشه چهره ای رو که کریه بودنش چشماتو مث آفتاب تابستون میزنه . 

آره هیچ توفیری توش نیست اما واسه من . . . نه هیچ کس دیگه . 

حالام حوصله م نمیکشه شک کردن به سارتر و و جود و ماهیت رو و فکر میکنم چهره ی من کریه تر از طاقته سرمای این روزاس .