گاهی وقتها ممکنه اتفاق خیلی ساده ای بیفتد تا تمام داشته های ذهنیت نسبت به تمام هست ها به هم بخورد . مثلن اینکه زنگ بزنی به دوستی و غریبه ای با صدای دوستت به تو جواب دهد ، تورو هم بشناسد . ممکنه اول فکر کنی آدم فضایی ها دوستت رو دزدیدن و خودشون رو به شکل او در آوردن یا مثلن سارق مسلحی آن ور خط اسلحه رو گذاشته رو شقیقه اش تا ماجرا را لو ندهد . اما . . . هه . . . اینها فقط تو قصه ها و فیلم هاست ، و اصلن لازم نیست اتفاق افتاده باشند تا فرو بریزی .
امروز که پس از مدتها بهت زنگ زدم کس دیگه ای جواب داد و خواستم قطع کنم . اما . . . تو خودت بودی و این ترسناک تر از هر اتفاق دیگه ای بود . ترس رو حس کردم که از مویرگهای جمجمه م لغزید به گردنم و سر خوردنش رو حس کردم به جایی نا معلوم درون خودم که مرکز ثقل تمام وجودم بود انگار . با فشاری بی محابا که به گمانم له کرد تمام مرکزیت آن ثقل رو ، که من به آنی فرو ریختم . اتصال تک تک اجزای وجودم از هم پاشید و من گوش های وامانده ام رو دیدم که جایی در خلاء دور خود می چرخید و هی می کرد . سماع بود انگار . سماع . با نوایی که در همین حوالی بی خودم می کرد تا تخدیر شده باشد این اتفاق در من و یادم نیاید باد بردنم را .
انبساط در سطحی فراتر از ظرفیت و چیزی که بیرون میریزد از تو ، نا شناس و نا مفهوم . باور می شود ریزش .
شب عجیبی بود . شب عجیبی بود .
نباید بیش از این امیدوار چیزی بود
احتمالا" لایک!
آدم فضایی ها دستشان رو شده برایمان
کار کار خوذمان است
دزد بین خودمان است
chashmane to yadam dad, frayad keshidan ra
ta gholle be sar raftan , az kooh paridan ra
bayad k ze sar girad, dar hol o vala ghalbat
Dar ghol ghole khoon boom! boom! Dar sine tapidan ra
maf oolo mafa ilon, ey asbe ghazal, hey! hey
bayad k be ham rizi, ozaane ta, tan, tan ra
Dar mesrae payani, az gholle seda barid
benshino tamasha kon
az
kooh
paridan
ra
عجیب و تلخ
شاید بی او همیشه نه هر شب همه چیز نه فقط شب
عجیب و تلخ باشد
می دانی چه می گویم ؟
شب بدی بوده..
عنوان..
مثه کبریت و باروت... شایدم یه چیزی فجیع تر
پستت فوق العاده بوود اسمش فوق العاده تررررررررررر
من اما همه اش فکر میکنم خودم پرت شده ام توی دنیای دیگری..
آدمها تغییر میکنن حتی اگه ترسناک باشه...
می بینم صورتمو تو آینه، با لبی خسته می پرسم از خودم.../
آدم این موقع ها سقوط می کند انگاری...
آینه ها هم دلتنگ میشنود
برای نمایش واقعیت
چه تلخ که آن یار اشنا امروز غریبه شده ، چه ضربهای خوردم دیدم دیگر آن نیست....و من عشق انام که بود نه این که شده...عالی نوشتی
کجایی رفیق؟
من قبلا اینو خونده بودم، کامنت هم گذاشته بودم، ولی نیستش آخه :((
کم پیدایی رفیق... خیلی کم پیدا :(
nisti...
خیلی وقته نیستی.. دلتنگت ام